بابا
... و تو شريفترين و نجيبترين و عزيزترين انسانِ زندگي من بودي! از اينكه رنجاندمت، از اينكه باعث شدم دلت بشكند و اشك به ديدگانت آوردم (به خاطر آن ازدواج مزخرف، آن اشتباه كثيف) خودم را نميبخشم.
بعد از تو زندگي من وارد دور ديگري ميشود. مرحلهاي سختتر، پرتتر، عميقتر و تنهاتر... ميدانم كسي كه نتواند خودش را ببخشد، هرگز طعم يك زندگي معمول را نخواهد چشيد. خشمي از من در وجود من زبانه ميكشد و كجا سگكشم كند، نميدانم!
اما تو همچنان شريفترين و نجيبترين و عزيزترين انسان زندگي من خواهي بود. سفرت در نور... روشني.. و عشق...
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم شهریور ۱۴۰۱ ساعت 11:21 توسط طوبا آذرگشب
|
می خواهم آب شوم در گستره افق،