ما خواب بودیم که تو رفتی، درست مثل بچگیا! خواب بودیم که میزدی به جاده و وقتی برمیگشتی ما تازه بیدار شده بودیم و هجوم میبردیم سر ساکت که پر از باقلوا و قطاب بود. کاش دوباره بخوابیم و وقتی بیدار شدیم ببینیم برگشتی بابا!

تو خیلی مهربون بودی، ما یادمون رفت که مراقبت باشیم. حواسمون خیلی بهت نبود. چون تو مثل زندگی بودی برامون، بدیهی، جاری و عادی و یادمون نبود که زندگی با همه عادی بودنش، چقدر شگفت انگیز و ظریفه و نیاز به توجه و مراقبت داره و مثل کبوتریه که یهو از تو دستای آدم پر میکشه و میره تا سقف بلند آسمون و تا دنیا دنیاست دیگه دستمون بهش نمیرسه...

واسه خاطر همه محبتهات و روشنفکریات ممنون بابا. امیدوارم خیلی زود بتونم بیام پیشت و اون صورت اصلاح شده خوشگلتو ببوسم. اون موهاتو که همیشه بوی خوب میداد دوباره بو کنم. یادته وقتی بچه بودم مرض بی خوابی گرفته بودم، دکتر بهم شربت خواب داده بود اما من خوابم نمیبرد. یه شب دیگه جون به لب شدم و با صدای بلند گریه کردم. اونوقت تو اومدی منو بردی پیش خودت و مامان. اونوقت بوی موهات پیچید تو دماغم و پاهامو گذاشتم رو پای مامان و گرم شدم و شیرین ترین خواب دنیا رو تجربه کردم. از همون وقتا بوی موهات با من مونده. هر جا کم بیارم و جون به لب بشم، یادم میفته.

بابا جون دلم به اندازه ی همه ی ساعتهایی که کنارت زندگی کردم، برات تنگ شده. میدونم الان خیلیا پیشت هستن اما کاش میزاشتی که منم بیام.... من که خونه کناریتو خریدم، منی که عاشق دفن شدن تو کوهها و زیر درختای بلند بودم، حالا دیگه فقط میخوام پیش تو باشم. همونجا تو بهشت سکینه دیوار به دیوار خونه ی ابدی تو. اونجا دیگه بی تعارف و خجالت از بزرگ شدنم، کنارت دراز می کشم و یه بلندای ابدیت برات حرف میزنم. شاید برات آواز هم بخونم ولی تو صدات بهتره. تو بخون عزیزم کجایی آی کجایی آی کجایی؟ دل شیرازیم امشو کجایی؟