بیستون در باران

 

در ظهر پاییزی روز چهارشنبه ۱۵/۰۸/۹۲ از میدان توحید، شهرمان را به مقصد کرمانشاه ترک می کنیم. لوازم را در اتومبیل کیا همتی که سرپرستی برنامه را به عهده دارد جا داده و با همراهی آیدین بیاضیان به راه می افتیم. جز یک یا دو توقف کوتاه، توقف دیگری در مسیر نداریم و در ساعت 8 شب به کرمانشاه
می رسیم. پس از صرف شام در حوالی بیستون، به سمت کافه شیرزادی می رویم. درهای محوطه بسته اند، به ناچار از زیر حفاظ های آهنین به درون محوطه می خزیم و امیدواریم که نگهبان متوجه حضور ما نشود. در میانه راه نگهبان با سگهای محافظش غافلگیرمان می کند اما بر خلاف تصور با صحبتی کوتاه مشکل حل شده و به محل شب مانی می رویم.

ادامه نوشته

سنگهای خیس

خوب این هم گزارش برنامه به قلم دوست گرانقدرم آقای مرتضی زارع که همواره دوستی و لطفش شامل حال من و دوستان دیگرم شده. دلم برای آقا محسن عزیز که حضورش به من اطمینان قلبی عمیقی میداد همیشه تنگ میشود.

امیدوارم دوباره اتفاق بیفتد...........!

سنگهای خیس

http://bistoonmountain.persianblog.ir/1392/8/ 

من پر از وسوسه های رفتنم... رفتن و رسیدن و تازه شدن...

 

باید بروی!

حتی اگر احساس کنی توی دلت خالیست...

حتی اگر از ترس، از دردی که بر روح و جسمت آمده بر سینه سنگها بنشینی و های های گریه کنی...

حتی اگر مجبور شوی در حضور دیگران دلهره هایت را فریاد بزنی؛

رفتن به هر صورتی بهتر از ماندن و گندیدن است....

 

حالا نشسته ام تا طعم خوب سفر در من ته نشین شود، برمیگردم به روز نخست، به ساعت یک بعدازظهر، به میدان توحید، به جاده های بی انتها، به باغهای مشجر، به باران برگ و رنگ، به خوشه های ابر، به کشتزارهای شخم خورده که پشت در پشت زیر سقف خاکستری آسمان در انتظار رویشی دوباره به خواب رفته اند،به دیار بیستون، به ستاره باران دیواره، به بارانهای بی امان، به شب پاییز و صدای پای تنهایی...............

 به زودی گزارش صعود مسیرهای کاریز و آذرخش را خواهم نوشت