حالا بهار نزدیک است و تو آنقدر دوری که هزار سال دویدن هم مرا به تو نمیرساند بابا... کاش میشد که بیایم آنجا، آنجا که خوابیدی، بیدارت کنم و با هم به خانه برگردیم.

جز اشک و دلتنگی نغمه ای ندارم.